۱۳۹۴ دی ۱۰, پنجشنبه

دانشجو و دختر صابخانه

بدون مقدمه در دوران دانشجویی مستاجر یه زن و شوهر تبریزی بودم یه دختر 14ساله داشت خانواده ی دست تنگ بودندند یه اتاق را به من اجاره دادند من هم دانشجو ی فقیر بودم اجاره کم میگرفتند بین اتاق من وبچه هاش یه در شیشه ای رنگی کوچک داشت به همین روال از دانشگاه به خانه عادی میگذشت یه روز مادر رویای 14ساله باصدای بلند گفت دختر زرنگ باش مخ محسن بزن برای ازدواج . من24ساله بودم دیدم دختر وسوسه شد شبها برده راکنار میزنه تا مرا به سمت خودش بکشانه مادر ش با برنامه ریزی بچه های کوچکش نزد خودش در اتاق خودش می برد من ادم خشک مقدس بودم دانشگاه دخترها بخاطر این عقیده از من بدشان میامد من ان موقع خوشحال بودم که دختر های دانشگاه از من بدشان می امدبگذریم من مقاومت میکردم دختر صاحبخانه شیشه را یواش میزد ومخفی میشددختر دید من توباغ نیستم یه روز والدینش رفتند دهاتشان که رویا نرفتو ماندو منو بیچاره کرد من خوابیده بودم دیدم یکی لحافمو بر میداره میگه بلند شو لنگ ظهر بلند شدم دیدم رویاست گفتم چی شده گفت من امروز مهمان توام گفتم خانواده ات دعوایت نکنن گفت رفتند دهات اینو گفت تمام بدنم لرزید چی تو چرا نرفتی گفت درس می خوام بخوانم اره جون مادرش گفت اجازه میدی من صبحانه و ناهارت را اماده کنم نگو مادرش ازقبل اماده کرده بود من به روی خودم نیاوردم خصلت مازندرانیها اینطوری درهر حال خوردیم .دیدم ویدئو خانه اش را اورد وصل کرد یه تلویزیون خوشحال شدم غافل از اینکه فکر دیگه ای داشت اول فیلم خارجی گذاشت فیلم بدی نبود درمورد رفیق شدن وازدواج بود تازه فهمیدم یواش یواش رویا سوال کرد چراازدواج نمی کنی گفتم کو کار کو خانه .ادم بیکارو کی زن میده .تازه ازدواج اول بدبختی .از اینجور حرفاگفت ازدواج نیمی ازایمان میخوایی به گناه نیافتی عجب مادری داشت یادش داده بود ازکدام در وارد بشود گفتم نمی خواد یادم بدی ناراحت شد رفت خونه اش اخه من خشک مقدس صحبت کردن خوب با دختروبلد نبودم عذاب وجدان گرفتم رفتم در زدم تا از دلش در بیارم بنده خدا خوشحال شد از موقعیت سوئ استفاده کرد و گفت می خواهی به گناه نیافتی من سرخ شدم نیتش را فهمیدم گفت خجالت نداره عربها ازبیحایی به بهشت میروندبه خاطر روک بودن ونترسیدن درازدواج4تازن میگیرن گفتم خوب که چی .گفت تو مثلا الهیات خواندی صیغه محرمیت را بخوان گفتم با کی گفت بجز من وتو کسی اینجا می بینی راستی اصلا یادم رفته بود در را باز کنم که نامحرم وسوسه ام نکنه بگذریم من خندیم وگفتم تو. هنوز بچه هستی نمیدانم یه دفعه ازدهنم در امد گفتم خودت را با مادرت مقایسه کن ببین چه فرقی دارین بنده خدا نفهمید گفت اون هم زن من هم زنم گفتم نه فرق دیگری دارید خلاصه با التماس گفت چه فرقی داریم دیگه من کم اوردم گفتم زشته گفت چی زشته خلاصه با اصرار غیر مستقیم به او گفتم توی حمام دقت کن تازه فهمید گفت مامانم ازدواج کرد بابای من این قدر دستمالی کرد بزرگتر از مال من شد. اینو گفت من اب شدم .اصرار کرد صیغه محرمیت را بخوانیم دل زدم به دریا گفتم شب خوابیدن بابا مامانت رااز نزدیک بطور ناخوداگاه دیدی گفت خیلی بی ادبی گفتم منظور دارم گفت چه منظور گفتم صدای جیغ مادرت شنیدی گفت هوی ناموسی نکن گفتم منظورمو نفهمیدی گفت نه گفتم درد دارد تو کوچکی .تازه فهمید.گفتم تو طاقت منو نداری گفت همین .من یخ شدم چی داره میگه گفت دود از کنده بلند میشه توصیغه را بخوان تامن به تو ثابت کنم با اصرا از من خواهش کرد بخوانم گفتم خانواده ناراحت میشوندگفت مادرم خبرداره بابامو راضی میکنی گفتم چجوری گفت با شمشیر زنانه .با لاخره خر شدمو صیغه محرمیت را خواندم . دختر ه تو کف بود گفت می خواهم بهت نشان بدم گفتم ترمز کن چهار سال من اینجا هستم اول کار زیاده روی نکن گفت الان من طاقت ندارم مثل نارنجک افتاد روی لبم اینقدر لیس میزد که منو دیوونه کرده بود یهو تلفن خانه زنگ خورد رویا رفت تلفن برداشت مادرش بود گفت ما امشب خانه بابابزرگ می مانیم نمی اییم رویا با رقص وخوشحالی امد گفت بابا ومامان امشب نمی ایند خانه خراب شدم افتاد روی من شروع کرد لب گرفتن لباسم در اورد شروع کرد لیس زدن من هنوز گیجو منگ بودم تو کما بودم ممه اش رادراورد خیلی کوچک بود گفت بزرگش کن با شوخی گفتم تلمبه بزنم چجوری بزرگش کنم .این دفعه من تو باغ نبودم گفت باماساژ و مشتمال و لیس زدن جویدن.تازه فهمیدم ترسیدم .خودش ممه را تودهنم گذاشت یه دستم روی ممه دیگه اش ودستمو محکم فشار میداد گفت فشار بده میک بزن تازه داشت خوشم می اومدراه افتادم دیدم جیغش در امد اه اوه میکنه درعین حال گفت جانم بخور ممه ام فشار بده چه درد با مزه ای .یه دست دیگه ام گذاشت بین رانش دیگه داشت دیوونه میشد انگار بمب خونثا نشده بود .دروغ چرا بگم من بدتر از ایشون داشتم از کیفم منفجر میشدم دیدم دستم از توشلوارش خیس شد کیر ما خشک مقدس ها از بس که محرومش کردیم ایقدر بلند شد عطش سیدا مثل شیر خفته می مونه بنده خدا دستشو روی ابولهول بنده گذاشت دیدم هول کرد وترسید بهش گفتم چیه نکنه ترسیدی سرش تکان دادگفت اره گفتم می خواهی بی خیال شی گفت نه نه تازه با بدبختی تو را راضی کردم تو مذهبی بازی در می اری راضی کردنت کار حضرت فیل .از غرورشلوارم در اورد شروع کرد به ساک زدن . گفتم رویا کثیف. گفت عشقم دوستش دارم اینو گفت تحریک شدم داشت منفجر میشد همچین برام ساک میزد که بهترین کیف و لذت دنیارا می بردم بعد بمن گفت شلوارم در بیار دارم میمرم هنوز یخهام وا نشد خجالت می کشیدم دید قرمز شدم شلوارش را در اوردگفت دیگه بسه برو لیس بزن تورا هرکی دوست داری مردم .من بدم می امد دیدم بی انصافی رفتم رونهشاش لیس زدم دیدم خودش سرم هدایت کرد به سوی چوچولش. دیگه مجبور خوردن چوچولش شدم دیگه داشت نفس نفس میزد ان کیرمو میخورد من کسشو گفت دیگه وقت نشان دادن به تو .گفت بکن گفتم دیگه داری ازخط قرمرز عبور می کنی گفت بعنی چی من دارم می میرم دروغ نباشم من هم طاقت نیاوردم گفتم تو دختری از عقب میکنم گفت چرا بیچاره نمی فهمید بکارتش از بین می ره بهش فهماندم قبول کرد از عقب اروم گذاشتم هر کاری کردم فرو نمیرفت جیغ رویا یه طرف دیگه مانع کارم شد بی خیال شدم .گفت چی شده گفتم داخل نمی ره می ترسم خون بیاد کیرمو تف مالی کرد کرم به کونش زد من تازه کاربلد نبود دوباره تلاشموکردم ارام گذاشتم باز گیر می کرد باز جیغ رویا .گفتم دیدی گفتم تو کوچکی .غیرتی شد گفت بکن کارت نباشه دوباره خودم تف بیشتری زدم کر م مالی کردم با هزار بدبختی تا ختنه گاه رفت دیدم رویا گریه می کنه گفتم چرا گریه میکنی درش می ارم گفت نه چگونه شوهر اینده امو ناراحت می کنم با سختی .چگونه ارضایش کنم دلم سوخت گفتم تو با غیرتی تورا با دنیا عوض نمی کنم حالا بذار لذتمانو ببریم هردو غیرتی شدیم بالاخره کیرم رفت داخل. جیغ رویا گوش عرشو کر کرد دیگه هیچ کاری نکردم خوابیدم روش ودستم به ممه رساندم این قدر مالیدم دیدم داره لذت میبره یواش در همان حال کیرمو اووردم بیرون نالهاش با اخ جون ای دردداره توهمان حالت ایستادم شروع به مالیدن ممه ونوکش کردم واروم کیرمو داخل کردم دیدم جون گفت گفت دیگه تمام شد با خودم گفتم من نابود شدم بگذریم دیگه تلمبه زدن شروع کردم رویا دستشو میبرد با کسش بازی می کرد من هم تلمبه زدن اینقدر تند کردم مثل وحشی هاشدم رویا دادو بید بسه من سیرشدم ولم کن من سید عطشی مگه سیرمی شدم اولین بارم بود عقده محروم کردن کیرم سر کون رویا خالی کردم دیددم دار ه از حال میره مجبورشدم در اوردم گفتم ساک بزن اون شروع کرد ساک زدن گفتم داره ابم در میادبکن داخل کونم گذاشتم داخل کونم هوسم بیشتر شد 2 دقیقه تلمبه زدم گفته چه خبرته بی اعتنا به حرفش تلمبه میزدم بالاخره ابم درامد وریختم توی کونشش و رویا گفت اخش چقدر داغ دیگه ولت نمی کنم بعد باهم ازدواج کردیم.

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر